راستینی 14 ماهه شد

چي بگم از شيطنتاي راستيني كه هر چي بگم كم گفتم ماشاا.. خيلي بلا شده.

مي ره بالاي مبل واميسه و چراغا رو روشن و خاموش مي كنه ..يه لبخند خوشگلي هم رو لباشه كه دلم نمياد دعواش كنم

بيشتر وقتش رو تو آشپزخونه مي گذرونه..در كابينتا رو باز مي كنه قابلمه ها رو در مياره دراشونو امتحان مي كنه توشون چيز ميز مي ريزه و در مياره و خلاصه حسابي مشغول مي شه ..

در يخچال كه باز مي شه با يه سرعتي خودشو مي رسونه و ديگه محاله بتوني درو ببندي.. شيشه ها رو بر مي داره و مي ذاره سر جاش.ميوه و آبميوه بر مي داره ..ولي انقدر بايد قربون صدقش برم و ازش خواهش كنم تا رضايت بده و در يخچالو ببنده

به ماماني و خاله ها و من مي گه :بابا (عجيبه نه؟!) مث راديني عاشق خونه مامانيه ميره پشت در آشپزخونه و هي به در مي كوبه و داد مي زنه بابا بابا و اگه جواب نشوه سرشو مي كوبه به در كه صداي بلندش با عث مي شه ماماني بدو بياد ببردش

تو كتاب حيووناش بيشتر عاشق زنبوره اونو نشون مي ده و يه صدايي شبيه صداي زنبور در مياره اما "ز" رو نمي تونه بگه ..صداي ببعي و هاپو رو هم در مياره ..

از ديشب ساعت 11-12 شب  بازي با لگوهاشو ياد گرفت كلي باهاشون حال مي كرد..

اسباب بازيي كه خالش آوردرو خيلي دوست داره تا از خواب پا مي شه مياردشو و باهاش بازي مي كنه

دسته اونو مي چرخونه و قطعات رنگي رو سر جاهش مي ذاره اگرم خسته شه تقلب مي كنه و از درش ميندازه تو

سگشو مي بوسه و بغل  مي كنه و روش مي خوابه و بهش مي گه هاپو (اگه ببينه بجاي بالش گذاشتي زير سرت ديگه بهت رحم نمي كنه با تموم وجودش اونو ازت مي گيره و بعد كلي بوسش مي كنه

تا مي بينه زل زديم به تلويزيون مي دووه و يا كانالو عوض مي كنه و يا از بغل خاموش روشن مي كنه

تا يه دستمال يا لباس مي بينه  ور ميداره و باهاش زمين و زمانو گردگيري ميكنه

با صداي آهنگ قر مي ده و دست مي زنه و خودشو تكون مي ده

هندونه طالبي و خربزه رو خيلي دوست داره

ديگه اجازه نمي ده غذا دهنش كنم تمام تلاششو مي كنه كه خودش بخوره البته همه جا رو كثيف مي كنه و آخرش نمي فهمم سير شد يا نه

بستني رو هم دوست داره بستني ليواني رو كه مي دم يه نيم ساعتي آروم آروم مي خوره و بعدش شروع به گندكاري مي كنه

فعلا همينا رو يادم بود ..باشه تا بعد باقيشو براتون بگم