لباس و کفش نو رادین و راستین

۵شنبه خونه مامان مهمونیه و من دغدغه لباس دارم..

شنبه رفتیم پاساژ کلستان و یه راست رفتیم مغازه آلوین ..رادین گفت که شلوارک نمی پوشه اما من با اصرار دو تا شلوارک دادم بپوشه  ..اما کوتاه نیومد و گفت به هیچ وجه شلوارک نمی پوشه .. فقط تی شرت خوشکلی انتخاب کرد ..  یه شورت جین و یه تی شرت خوشکل هم تن راستین کردم.. وا .. فسقل.. چه ذوقی کرد..فکر نمی کردم بفهمه.. حاضر نبود درش بیاره..

جانم ..

بالاخره خرید کردیم و از مغازه اومدیم بیرون.. دم آسانسور شوشو به رادین گفت که برا راستین شلوارک خریدیم.. یهو رادین پرید هوا و گفت منم شلوارک می خوام خلاصه برگشتیم و همون که دوست داشت رو خریدیم...

حالا بچه ها مث همیشه زودتر از ما نو نوار شدن  خدا رو شکر

یکشنبه بعد از کلاس رادین رفتیم  برا خرید اما من هیچ لباس مناسبی پیدا نکردم..

وقت برگشت از بهار اومدیم.. پیاده شدیم که برا رادین کفش بگیریم.. تو همون مغازه که رادینی داشت کفش انتخاب می کرد یه کفش کوچولو برا راستین چشممو گرفت.. پاش کردم و از کالسکه آوردمش پایین که یه کوچول باهاش راه بره.. سوتی بود و راه که می رفت صدا می داد.. انقد ذوق زده شده بود که حاضر نبود باز رو کالسکه بشینه..جانم.. بعد که خسته شد و نشست و داشتیم تا ماشین می رفتیم ..رادین که از ذوقش می دوید و پز کفششو می داد.. راستین هم از ته دل می خندید و پاهاش تند تند تو هوا تکون می داد..

خدایا شکرت...

خدایا به همه پدرو مادرا بده که بتونن خوشحالی بچه هاشونو ببینن

خدایا بخاطر همه چیزای خوبی که به من دادی شکر شکر شکر