راستينراستين، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

❤راستین نفس مامان❤

عروسی سعیده جون

دیشب عروسی سعیده جون بود. رادینی که کولاک کرد ..تا حالا ندیده بودم این جوری برقصه.. ماشاا.. قربون قدوبالاش..فداش شم من..   راستینی هم که تا ولش می کردی اون وسط بود..جای عروس و داماد..واسه خودش می رقصید و دست می زد.. جانم.. بمیرم برا تو.. ایشاا.. که سعیده جون و مهدی جون خوشبخت شن .. مجلس گرمی داشتن .. به ما که خیلی خوش گذشت..     ...
29 مهر 1390

راستینی و مامانی ملوک

مدتیه که مامانم حال نداره و چون نمی تونست بچه ها را نگه داره از مادر شوشو خواهش کردیم که ار شنبه بیان و پیش بچه ها باشن تا ما بتونیم بریم سرکار..  خدا رو شکر راستینی خوب کنار اومد و اصلا غریبی نکرد.. یه اتفاق بد هم افتاد که هممون خیلی ترسیدیم.. دیروز راستینی از پله ها افتاد که به لطف خدا چیزیش نشد و به خیر گذشت.. خدایا ممنونم ...
26 مهر 1390

اولین شهر بازی راستینی

امشب خونه مادر شوشو بودیم ..بعد از شام به پیشنهاد عمومسعود بچه ها رو بردیم شهر بازی سر پوشیده نزدیک خونشون.. به رادینی و ترنم که خیلی خوش گذشت.. راستین هم که اولین بار بود سوار اینجور ماشینا می شد یه کم ترسید اما بعد ترسش ریخت و هیجان زده شده بود .. ...
22 مهر 1390

عروسی آنا جون

دیروز اداره نرفتم چون شب عروسی آناجون بود و من هزار تا کار نکرده داشتم..مهمترینش آرایشگاهه راستینی..   راستینی رو بردیم آرایشگاه پیش عمو مجید..نشوندیمش رو صندلیو کلی دلقک بازی دراوردیم که گریه نکنه.. اما از وساطاش زد زیر گریه .. قربونش برم نفسه نفس کلی تغییر کرد..ماشاا.. عشقه منه بگذریم شب رفتیم عروسی .. خیلی خوش گذشت به بچه ها هم همینطور.. راستینی که تا آخرین لحظه بیدار بود دست می زد..گاهی سر تکون می داد و یا می رقصید.. همه چی عالی بود.. ایشاا.. خوشبخت شن. ...
21 مهر 1390

راستینی 14 ماهه شد

چي بگم از شيطنتاي راستيني كه هر چي بگم كم گفتم ماشاا.. خيلي بلا شده. مي ره بالاي مبل واميسه و چراغا رو روشن و خاموش مي كنه ..يه لبخند خوشگلي هم رو لباشه كه دلم نمياد دعواش كنم بيشتر وقتش رو تو آشپزخونه مي گذرونه..در كابينتا رو باز مي كنه قابلمه ها رو در مياره دراشونو امتحان مي كنه توشون چيز ميز مي ريزه و در مياره و خلاصه حسابي مشغول مي شه .. در يخچال كه باز مي شه با يه سرعتي خودشو مي رسونه و ديگه محاله بتوني درو ببندي.. شيشه ها رو بر مي داره و مي ذاره سر جاش.ميوه و آبميوه بر مي داره ..ولي انقدر بايد قربون صدقش برم و ازش خواهش كنم تا رضايت بده و در يخچالو ببنده به ماماني و خاله ها و من مي گه :بابا (عجيبه نه؟!) مث راديني عاشق خونه ماما...
6 مهر 1390

ماجراهای سفر به همدان

از سه شنبه شب دیگه تب راستینی قطع شد و ما تصمیم گرفتیم اگه حالش خوب شد برناممون رو کنسل نکنیم.چهار شنبه بعد از اداره به رسم شیرازیا سر خوش و خوشحال بی هیچ عجله ای چمدونو بستیم و راهی شدیم.. هنوز چن دقیه ای نگذشته بود که حس کردیم گرسنه ایم .... تصمیم گرفتیم شام بخوریم و بعد بریم.. البته باید بگم ترافیک واقعا بی سابقه بود.. اول رفتیم تو صف بنزین و بعد جاتون خالی دلتون نخواد از یه فست فودی جدید ساندویچ خوردیم که واقعا خوش مزه بود و بالاخره تصمیم گرفتیم راه بیوفتیم.. ساعت 2-3 بعد از نیمه شب بود که رسیدیم..راستینی که خوابشو کرده بود خوشحال و خندون همه جای خونرو بازرسی کرد و رادین هم یه اتاق تک تخترو برا خودش انتخاب کرد .. یک ذوقی می کرد انگار و...
19 شهريور 1390

راستینی تب کرده :(

قرار بود امروز صبح بریم همدان اما       اما از پریشب نصفه های شب تا حالا بچم تب کرده و تبشم قطع نمی شه  جالبه که مامانم هم همینطوره ..فکر کنم تو تولد یکی ناقل این ویروس بوده.. بمیرم برا راستینی.. هر ٤ ساعت یه بار داره استامینوفن می خوره اما تبش سر ٤ ساعت خیلی بالا می ره  دکترش گفت هیچ علایم سرماخوردگی و یا گلو درد نداره و فعلا باید همون تب بر رو بدیم.. خلاصه اینکه برنامه مسافرت کنسل شد.. امیدوارم تب راستینی قطع شه و مامانم هم خوب شه..ایشاا.. سفر باشه برا یه وقته دیگه ...
15 شهريور 1390

جشن تولد رادین و راستین گلم

دیروز بالاخره برا بچه ها تولد گرفتم و خدارو شکر همه چی به خوبی و خوشی برگزار شد. امسال به کمک مامان غذا رو خودمون درست کردیم و فکر می کنم از هر سال بهتر بود.   راستینی تا آخر شب بیدار بود و هر بار هم تو بغل یکی بود.. البته بیشتر پیش مامان ملوک بود و مرتب خودشو براش لوس می کرد و مامانیشو هی بوس می کرد  رادینی هم امسال حسابی با دوقلوها جور شده بود و کلی با هم بازی کردن   خلاصه به لطف خدا جشن خوبی بود و فکر می کنم به همه خوش گذشت.. رادینی  با کادوییاش خیلی حال کرده بود مخصوصا تیرکمون خاله مرجان که یه لحظم از دستش نمیوفتاد.. عمه گیتی هم کیسه شنی براش گرفته بود واقعا دستش درد نکنه می دونم خریدن و اوردنش چقد زح...
11 شهريور 1390